سنت تعمیم بدین معنا است که اگر آدمی خشنود از کردار گروهی باشد، در عملشان شریک خواهد بود و به کسانی ملحق میشود که دوستدارشان است چنان که خشم و نارضایتی، انسان را از کسانی که دوست ندارد و از عملشان ناراضی است، جدا میکند . قرآن کریم و روایات معصومین (ع) نیز برآن دلالت میکنند لذا علت تعمیم، خشنودی یا ناخشنودی به خاطر حب و بغض میباشد . در این راستا، با توجه به مفهومی که قرآن از کلمه امت ارائه میدهد و آن را مقولهای کیفی میداند، دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت نیز تمامی افراد امت را در بر میگیرد حتی آنان که در این کار نقشی نداشتهاند اما به جهت رضایت، شریک آثار عمل امتاند به خلاف نتایج عملکرد افراد که ویژه خودشان میباشد .
نویسنده ضمن تبیین مطالب فوق سنت تعمیم را فراگیر بر دنیا و آخرت و خیر و شر دانسته، در ادامه به برخی روشها و موارد این سنت الهی در زندگی مردم همچون تعمیم در مسؤولیت و کیفر، تعمیم حجت، تعمیم در ثواب و پاداش پرداخته و تعمیم نفرین و بیزاری و یکی از این مصادیق بر شمرده که در نصوص به جا مانده از اهل بیت (ع) در زیارت امام حسین (ع) نیز به روشنی شاهد این تعمیم هستیم .
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد عاشورا خط معیار دو جبهه حق و باطل در طول تاریخ و در هر جامعهای است، موضعگیری در این دو جبهه به دوستی یابیزاری است و حسین (ع) جدا کننده این دو جبهه خواهد بود .
«لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید الذین قالوا ان الله عهد الینا الا نؤمن لرسول حتی یاتینا بقربان تاکله النار قل قد جاءکم رسل من قبلی بالبینات و بالذی قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین; (1)
خداوند سخن آنان را که گفتند: «خدا فقیر است و ما بی نیازیم» ، شنید . به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بناحق پیامبران را مینویسیم و به آنان میگوییم: «بچشید عذاب سوزان را!» این به سبب و نتیجه کاری است که دستهای شما از پیش فرستاده و خدا به بندگان ستم نمیکند . آنان کسانی هستند که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته که به پیامبری ایمان نیاوریم مگر اینکه یک قربانی بیاورد که آتش [صاعقه آسمانی] آن را بسوزاند! بگو: پیامبرانی پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست میگویید؟!»
سعید بن جبیر در شان نزول این آیات گفته است: وقتی این آیه نازل شد:
«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرة ... ; (2) کیست که به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را برای او چند برابر کند ...»
یهودیان گفتند: ای محمد! پروردگارت فقیر و نیازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آیات فوق را فرو فرستاد!
آیات مزبور یهودیان معاصر رسول الله (ص) را به دو سبب محکوم و سرزنش میکند;
1 . اینکه گفتند: خدا فقیر و نیازمند است و ما ثروتمند و بینیازیم .
2 . بناحق پیامبران را کشتند .
خداوند گفته یهودیان را شنید و به آنان هشدار داد سخن نادرست و یاوهای را که گفتهاند، در نامه عملشان بنویسد و بدین سبب، نیز به خاطر کشتن بناحق پیامبران آنان را محکوم و عذاب کند:
«به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بنا حق پیامبران را مینویسیم .»
خداوند عذاب سوزناک را به یهودیان خواهد چشاند، زیرا سخن نادرستی گفتند و بناحق پیامبران را کشتند:
«و به آنان میگوییم: بچشید عذاب سوزان را .»
آیه کریمه تاکید دارد یهودیان معاصر رسول خدا (ص) سزاوار عقوبتبا عذاب سوزانند، زیرا مرتکب گناه و معصیتشدند و خداوند به بندگان ستم نمیکند و تصریح مینماید که این (عذاب) نتیجه کاری است که دستهای شما از پیش فرستاده است . آیه کریمه در ادامه نقل میکند که از رسول خدا خواستند یک قربانی بیاورد که صاعقه آسمانی آن را بخورد، تا به رسالتش ایمان بیاورند . زیرا خداوند از آنان پیمان گرفته است که تا چنین آیتی نبینند، ایمان نیاورند . بعد در رد ادعا و وعده دروغین آنان بر ایمان آوردن، میگوید که پیامبران پیش از رسول خدا با دلایل روشن آمدند، حتی با این آیتی که آنان تقاضا دارند، اما بهرغم تمامی اینها، ایمان نیاورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزیدند و پیامبران را بناحق کشتند .
شکی نیست که مخاطبان این آیات، یهودیان معاصر رسول خدایند و تمامی ضمایر به آنان بر میگردد . آنان بودند که گفتند: خدا نیازمند است و ما بی نیاز; آنان گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است . نگاهی گذرا به آیات، بر این حقیقت تاکید دارد . خدای متعال آنان را محکوم کرده و به عذاب سوزان نویدشان میدهد، آن هم به خاطر اینکه پدرانشان با کشتن بناحق پیامبران بنیاسرائیل، مرتکب جرم شدند . گرچه با نظر سطحی و گذرا به تاریخ و جامعه میفهمیم، یهودیان معاصر پیامبر نقشی در این کار نداشتند، اما آیات کریمه به صراحت آنان را محکوم کرده و سزاوار عقوبت دانسته است .
خدای متعال یهودیان را محکوم نموده و به سبب آنچه کردند و آنچه نکردند، عذابشان میکند . یهودیان معاصر فقط از پیامبر خواستند یک قربانی بیاورد که صاعقه آسمانی آن را بسوزاند . آنان نه انبیا را کشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آیه کریمه به کاری که نکردند - کشتن پیامبران - و نقشی که نداشتند، دلیل میآورد؟!
پاسخ این پرسش، سنت «تعمیم» و فراشمولی است . خدای متعال مسئولیت و نقش پدران در کشتن انبیا را به فرزندان تعمیم و گسترش داده، چنان که عقوبت پدران به سبب جرمی که مرتکب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دلیلی را که بر ضد پدران آورده، برای فرزندان هم بازگو کرده است . «تعمیم» سنتی فراگیر و شامل است و همین سنت الهی، دلیل محکومیتیهود و عقوبتشان است . معنای تعمیم در آیه آن است که خدای متعال فرزندان را شریک مسئولیت و جرم و کیفر پدران دانسته، دلیل تعمیم را شامل هر دو میداند .
خشنودی یا ناخشنودی به خاطر حب و بغض است . اگر آدمی راضی و خشنود از کردار گروهی باشد، در عملشان شریک است، چه خیر باشد و چه شر; اگرکردار شر باشد، کیفر و مجازات خواهد شد و اگر عمل خیر باشد، به او ثواب و پاداش میدهند . اگر انسان بر گروهی (به سبب عملکردشان) خشم گیرد، از آنان بیزاری و تبری جسته است .
خشنودی و رضایت، آدمی را به کسانی ملحق میکند که دوستدارشان است و از کارکردشان راضی است، چنان که خشم و نارضایتی، انسان را از کسانی که دوست ندارد و از عملشان ناراضی است، جدا میکند . پس رضایتیا عدم رضایت، عامل وصل و فصل (پیوند و جدایی) است، و از آن رو که یهودیان معاصر پیامبر، از کرده پدران و کشتن پیامبران راضی بودند، خدای متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدین سبب محکوم کرد و وعید کیفرشان داد و «تعمیم» را دلیلی بر ضدشان دانست، به رغم آن که همعصر پیامبران نبوده، آنان را ندیدند و نقشی در کشتنشان نداشتند . از ابیعبدالله امام صادق (ع) در باره همین آیات روایت است:
«میان آن قاتلان و این درخواست کنندگان از پیامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آن رو که راضی به کرده پدرانشان بودند، آنان را نیز قاتل دانست .» (3)
محمد بن ارقط میگوید: خدمت ابوعبدالله امام صادق (ع) رسیدم . فرمود: به کوفه میروی؟ عرض کردم: بلی . فرمود: قاتلان حسین را میان مردم کوفه دیدهای؟ پاسخ دادم: فدایتشوم! [از آن زمان خیلی گذشته و من] کسی را بدین عنوان نمیشناسم! فرمود:
«فاذن انت لا تری القاتل الا من قتل او من ولی القتل؟ الم تسمع الی قول الله: «قد جاءکم رسل من قبلی بالبینات و بالذی قلتم، فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین .» فای رسول قتل الذین کان محمد (ص) بین اظهرهم؟ و لم یکن بینه و بین عیسی (ع) رسول . انما رضوا قتل اولئک، فسموا قاتلین; پنداشتهای قاتل فقط کسی است که کشته است و بدان مبادرت کرده است؟ آیا نشنیدهای خداوند میفرماید: «پیامبرانی پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست میگویید؟!» کدامین پیامبر را در زمان محمد (ص) کشتند، در حالی که میان وی و عیسی (ع) پیامبری نبود؟ مقصود آن است که از کشتن پیامبران راضی بودند، از این رو جزء قاتلان بهشمار آمدند .» (4)
گفتیم اگر کسی از کرده خیر یا شر شخصی راضی و خشنود باشد، شریک عمل او به شمار میآید، چه خود نیز این کار را انجام دهد یا انجام ندهد، چنان که شریک و مسئول پیامدها و نتایج آن عمل، یعنی ثواب یا کیفر هم است . سیدرضی در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان روایت میکند:
«ایها الناس، انما یجمع الناس الرضا و السخط، و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب، لما عموه بالرضا; قال سبحانه: «فعقروها، فاصبحوا نادمین» . فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السکة المحماة فی الارض الخوارة; ای مردم! خشنودی و خشم از چیزی، همگان را در پیامد آن شریک میسازد، چنان که ماده شتر ثمود را یک نفر پی کرد، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا همگی آن کار را پسندیدند و خدای سبحان فرمود: «ماده شتر را پی کردند و سرانجام پشیمان شدند .» دیری نپایید که زمینشان صدا کرد و فرو رفت چنان که آهن تفتیده در زمین سست فرو میرود .» (5)
نیز فرمود:
«الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم . و علی کل داخل فی باطل اثمان: اثم العمل به، و الرضا به» . (6)
امام در این فرمایش، جرم را به دو سبب میداند: عمل و رضایتبه گناه و سنت تعمیم فقط باطل و گناه را در بر نمیگیرد، بلکه حق و ثواب را نیز شامل میشود .
در برخی زیارتهای ماثور جامعه آمده که ما شریک دوستداران و یاران و رزمندگانی هستیم که همراه شما امامان به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پرداختند . این سخن، غریب است و جز کسانی که سنت الهی «تعمیم» را میفهمند، آن را درک نمیکنند . در زیارت جامعه ائمه اهل بیت (ع) آمده است: شهادت میدهیم که شریک دوستان و یاران پیشگامتان بودیم در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین و نیز قاتلان ابیعبدالله، سرور جوانان بهشتی . این عمل را با نیت و همدلی و حسرت بر فرصتی که از کف رفت، انجام دادیم .
رضایت و نارضایتی باب گستردهای در بینش اسلام دارد و از همین باب ما شریک حضرت ابراهیم (ع) - پیشگام دعوت به یگانه پرستی - در شکستن بتها و پایداری در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستیم . همچنین شریک موسی (ع) و عیسی (ع) در تبلیغ یکتاپرستی و سرنگون کردن طاغوتهای آن عصر میباشیم، چنان که در جنگ و غزوات رسول خدا (ص) شریک بودهایم و شریک صالحان و اولیا و رهبران توحید و مبلغان هدایتیم . نیز شریک ذاکران و تسبیحگویان خدای متعال در طول تاریخ برای دعوت به سوی خدا و نصیحت و ارشاد بندگان خداییم . ما شریک در ذکر و تسبیح و دردها و غمهای آنان هستیم . نیز اگر خون ستمگران را ریختند یا در این راه خونشان ریخته شد پایههای ظلم و شرک را نابود کردند و رکن توحید و عدل را پی ریختند .
رضایت و نارضایتی باب وسیعی در بینش و معرفت است که بیان آن از حوصله این بحثبیرون است . به طریقهای بسیار وایتشده است:
«المرء مع من احب; (7) آدمی با محبوبش قرین است .»
شاید برای نخستینبار در تاریخ فرهنگ، قرآن فهم جدیدی از «امت» ارائه داده باشد . بنا بر این فهم نو، امتبه معنای تجمع کمی و عددی نیستبلکه مقولهای کیفی است . از این رو امتبرابر با مجموعه افراد نیست، چنان که کردار امت و تاثیر آن مساوی با مجموع کردار، آثار و توان افراد نیست . امت، مقولهای کیفی است . خواندهایم «یدالله» بر سر جماعت و با آن است، در اینجا هم «یدالله» امری غیر از مجموعه کمی توان افراد است .
در معنای امت، تفاوتی بین امت مؤمن و غیر مؤمن نیست . در قرآن، امت، احکام و آثاری غیر از احکام و آثار مجموع افراد دارد .
امت واحده، در زمان و مکان نمیگنجد یا تعدد مکان و زمان، امت واحد را جدا نمیکند . قرآن از امتخجسته و مبارکی به عنوان «ملت ابراهیم» یاد میکند:
«و من احسن دینا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن واتبع ملة ابراهیم حنیفا» . (8)
قرآن ابراهیم را نخستین پدر امت میداند:
«ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین» . (9)
در باره امت واحد که فراتر از زمان و مکان است، میفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم» . (10)
نیز میفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون .» (11)
بنابر آنچه گفتیم، قرآن فعل و کردار امت را غیر از فعل و عمل فرد میداند . دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت، تمامی افراد امت را در بر میگیرد، حتی آنان که در این کار کرد نقشی نداشتهاند، اما چون رضایت داشتهاند، شریک آثار عمل امتند، ولی نتایج عملکرد افراد، ویژه خودشان بوده، دیگران را در بر نمیگیرد .
موارد ذیل از اعمال امت هستند: شعائر (مراسم)، عرف (سنت)، کارهای گروهی و نیز آنچه مردم بپذیرند و از آن پشتیبانی کنند . آثار و پیامد این کارها تمامی افراد را در بر میگیرد، چه کسانی که در خیر و شر نقش و شرکت داشته یا نداشته باشند .
اعمال افراد، رفتارهایی است که از اشخاص سر میزند و به شکل محسوس، نقش و تاثیری بر ساختار اجتماعی، چه در دنیا و چه آخرت ندارد . آیه ذیل در مورد این گونه اعمال است:
«و ان لیس للانسان الا ما سعی، و ان سعیه سوف یری، ثم یجزاه الجزاء الاوفی» . (12)
خداوند در مورد عملکرد امت که تمامی افراد را در بر میگیرد فرمود:
«تلک امة قد خلت لها ما کسبت، و لکم ماکسبتم و لا تسالون عما کانوا یفعلون» . (13)
هر امتی مسئول خیر و شر خویش است و از امتی دیگر باز خواست نمیکنند، چنان که فعل امتبه همه افراد نسبت داده میشود نه فقط به انجامدهندگان، پیامد کردار امت نیز خاص انجام دهندگان نیست، بلکه همگان را فرا میگیرد، البته اگر بدین کار راضی باشند . (14)
خیر و شری که حاصل کردار امت و گروه است، تمامی - چه عمل کننده و چه غیر او - را در بر میگیرد (البته اگر بدان راضی باشند) و این سنتی فراگیر در دنیا و آخرت است . این سنت است که مردمان را از نقاط مختلف کره خاکی و در فاصله زمانهای بسیار طولانی از تاریخ گرد میآورد یا میپراکند; پیوند میزند یا جدا میکند; و اگر به کردهای رضایتیا عدم رضایت، دوستی یا دشمنی داشته باشند، از آنان امت واحدی به وجود میآورد . حتی گاه خانه و خانوادهای را به دو امت و جبهه ناهمخوان میبرد; از آن رو که معیار دوستی و دشمنی، و خشنودی و ناخشنودی آنان گوناگون است، با هم یکجا جمع نخواهند شد . این سنت افراد را به هم پیوند میدهد، نه زبان، اقلیم، زمان یا نسبها را; چنان که برادر را از برادر همخانه و همخانواده جدا میکند .
در اعمال امت، آدمی از آن که نمیشناسد و با او در یک خانه یا یک مکان زندگی نمیکند یا همزمان و همزبان وی نیست و از یک رگ و ریشه نمیباشند، پیامد نیک یا بد کردار را کسب میکند، چون بدان کردار خشنود یا از آن ناخشنود است . اما در اعمال فردی، گاه از یک خانه و خانواده، فردی خوشبخت و دیگری بدبخت است; به یکی وعده بهشت داده میشود و دیگری به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند میگردد، زیرا محک رضا و خشمشان متفاوت است .
سنت تعمیم، سنتی عام و فراگیر است و دنیا و آخرت و خیر و شر را در بر میگیرد، چنان که موارد و مصداقها و راه و روشهای سنت تعمیم در زندگانی مردم بسیار است . در ادامه برخی روشها و موارد این سنت الهی در زندگانی مردم را با بهرهگیری از نصوص اسلامی (کتاب و سنت) بر میشمریم:
اگر گروهی مرتکب جرمی شدند و دیگران بدان رضایت داشتند، مسئولیت و مجازات شامل آنان نیز خواهد شد . بدین مطلب در آغاز بحث، در تفسیر آیات آلعمران اشاره کردیم و دریافتیم خداوند فرزندان را به جرم پدران محکوم کرده، عقوبت میکند و میفرماید: عذاب سوزان را بچشید!
نیز فرمایش امیرمؤمنان در نهج البلاغه را خواندیم که: ناقه ثمود را یک نفر کشت، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا بدین کار راضی بودند . خدای سبحان فرمود: «ماده شتر را پی کردند و همگی پشیمان شدند .»
کثرت شمار راضیشوندگان، تغییری در سنت الهی و تعمیم مسئولیت و کیفر نمیدهد . هر قدر هم نفرات زیاد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدین کار ناروا راضی بودهاند . ابو سعید خدری روایت میکند:
«و جد قتیل علی عهد محمد رسول الله (ص) فخرج مغضبا، فحمدالله و اثنی علیه، ثم قال یقتل رجل من المسلمین، لا یدری من قتله، و الذی نفسی بیده لو ان اهل السماوات و الارض اجتمعوا علی قتل مؤمن او رضوا به لادخلهم الله فی النار; (15) در زمان رسول خدا (ص) کشتهای را یافتند . پیامبر در حالی که خشمگین بود، خطبه خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: از مسلمانان مردی کشته شده، قاتل وی معلوم نیست . سوگند به آن که جانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمین برای کشتن مؤمنی گرد آیند یا بدین کار راضی باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهد کرد .» !
سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) روایت کرده:
«لو ان اهل السماوات و الارض لم یحبوا ان یکونوا شهدوا مع رسول الله (ص) لکانوا من اهل النار; (16) اگر همه اهل آسمان و زمین همراهی با رسولالله (ص) را دوست نداشته باشند نیز، داخل در آتش خواهند شد .»
دوری مکان، این سنت الهی را تغییر نخواهد داد . اگر کسی بناحق دیگری را در شرق بکشد و کسی که درغرب است، بدین کار راضی باشد، سزاوار آتش است . از رسول خدا (ص) روایت است:
«لو ان رجلا قتل بالمشرق و آخر رضی به فی المغرب کان کمن قتله و شرک فی دمه; (17) اگر کسی در مشرق کشته شود و شخصی در مغرب بدان راضی باشد، مانند قاتل بوده، شریک در جرم است .»
گستره خشنودی و رضایت گسترده بوده، فراتر از زمان و مکان است و بیش از آن که انسان تصور کند، مردم را در بر میگیرد . روایتشده:
«ان الراضین بقتل الحسین شرکاء قتله . الا و ان قتلته و اعوانهم و اشیاعهم و المقتدین بهم براء من دین الله; (18) کسانی که راضی به کشتن حسین بودند، شریک جرماند . بدانید قاتلان و یاران و پیروان و دنبالهروان آنان از دین خدا دورند .»
نیز روایت است:
«ان القائم (عج) یقتل ذراری قتلة الحسین (ع) لرضاهم بذلک; (19) امام زمان (عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسین را میکشد زیرا آنان به عمل پدرانشان راضی هستند .»
در آغاز بحثخواندیم خداوند یهودیان معاصر رسول الله را با عمل پدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند یک قربانی بیاورد که صاعقه آسمانی آن را بسوزاند تا ایمان آورند، کار پدران را حجتی علیه آنان آورد و از پیامبرانی نام برد که پیش از رسول خدا با دلایل روشن و اینگونه قربانی آمدند، اما یهودیان آنان را کشتند و ایمان نیاوردند [یعنی به همان دلیل که پدران ایمان نیاوردند و عذاب شدند، شما نیز ایمان نمیآوردید و عذاب خواهید شد، و این تعمیم دلیل است ]. .
در آیه 91 بقره، قرآن برای یهودیان معاصر رسول خدا چنین دلیل میآورد: وقتی به آنان گفته میشود که به آنچه خدا بر پیامبرش فرستاده، ایمان آورند، میگویند: به آیاتی ایمان میآوریم که بر ما نازل شده است و به آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، کفر میورزند . پس از این خداوند به پیامبر میفرماید علیه آنان این گونه احتجاج کن:
«قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین»
چگونه میتوان ادعای آنان را پذیرفت که به آنچه برایشان نازل شده، ایمان دارند، اما پیامبرانی را که برایشان فرستاده شدهاند، میکشند؟!
قرآن علیه فرزندان همان حجتی را میآورد که بدان باپدران به بحث و جدل میپرداخت . آیات یاد شده چنین است:
«و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا و یکفرون بما وراءه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین; (20) هنگامی که به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده، ایمان بیاورید میگویند: به آیاتی که بر ما نازل شده، ایمان میآوریم! و به غیر آن کافر میشوند، در حالی که حق است و آیاتی را که بر آنها نازل شده، تصدیق میکند . بگو: اگر راست میگویید و به آیاتی که بر شما نازل شده ایمان دارید، چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل، میرساندید؟!»
چنان که سنت تعمیم، مسئولیتآفرین و عذابآور بود، پاداش و ثواب را نیز برای کنندگان کار و راضی شوندگان فراگیر میکند . این سنت، دری از رحمتخدا بر بندگان است تا آنان را شریک ثواب اعمال و جهاد صالحان کند; نیز ثواب دعوت به یکتاپرستی و قیام و رکوع در پیشگاه خدا و ذکر و تسبیح و عمل شایسته، شامل حالشان شود . سنت تعمیم در فرهنگ اسلامی یقینی است .
محدث قمی در کتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سند صحیح از ریان بن شبیب روایت میکند:
«دخلت علی ابیالحسن الرضا (ع) فی اول یوم من محرم . فقال: یابن شبیب، اصائم انت؟ فقلت: لا . فقال: ان هذا الیوم هو الیوم الذی دعا فیه زکریا ربه عز و جل; فقال: رب هب لی من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء . فاستجاب الله له . و امر الملائکة فنادت زکریا و هو قائم یصلی فی المحراب: «ان الله یبشرک بیحیی» . فمن صام هذا الیوم، ثم دعا الله عزو جل، استجاب الله له کما استجاب لزکریا . ثم قال: یابن شبیب، ان المحرم هو الشهر الذی کان اهل الجاهلیة فیما مضی یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته . فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها، و لا حرمة نبیها (ص) . فقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر الله لهم ذلک ابدا . یابن شبیب، ان کنتباکیا لشیء فابک للحسین بن علی ابن ابیطالب (ع)، فانه ذبح کما یذبح الکبش، و قتل معه من اهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم شبیهون فی الارض ... . یابن شبیب، ان سرک ان تلقی الله عز و جل و لا ذنب علیک فزر الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان تسکن الغرف المبنیة فی الجنة مع النبی (ص) فالعن قتلة الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان یکون لک من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسین (ع) فقل متی ما ذکرته: «یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما» . یابن شبیب، ان سرک ان تکون معنا فی الدرجات العلی فی الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا، فلو ان رجلا تولی حجرا لحشره الله تعالی معه یوم القیامه; (21) در نخستین روز ماه محرم خدمت ابوالحسن الرضا (ع) رسیدم . فرمود: روزهای؟ عرض کردم: نه! فرمود: مثل امروز زکریا از پروردگار درخواست کرد: خدایا! به من فرزند پاکی عطا فرما، که تو شنونده دعایی! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زکریا که در محراب نماز میگذارد، بگویند: خداوند به یحیی تو را بشارت میدهد . هر که روز نخست محرم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعایش برآورده خواهد شد، چنان که دعای زکریا برآورده شد . مردمان زمان جاهلیت، ظلم و جنگ را در محرم حرام میدانستند، چون برای این ماه حرمت و عظمت قائل بودند اما این امتحرمت این ماه وعظمت پیامبر را نشناختند و در این ماه فرزندان رسول خدا را کشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج کردند . خدا از این کارشان در نگذرد! ای فرزند شبیب! اگر میخواهی بگریی، برای حسین بن علی بن ابیطالب (ع) گریه کن که چون گوسفند سر بریده شد و هیجده تن از اهل بیتش را به همراه وی کشتند که مثل و مانندی روی زمین نداشتند . ای فرزند شبیب! اگر خوشحال میشوی ثواب کسانی را داشته باشی که همراه حسین کشته شدند، هر وقتیاد او افتادی بگو: «یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما .» ای شبیب! اگر مسرور میشوی که با ما، در درجات عالی بهشتباشی، در غم ما غمناک باش و به هنگام شادیمان شاد باش و ولایت و محبت ما را داشته باش، زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خدای متعال روز قیامت، او را با آن سنگ محشور میکند .»
چنان که در کتاب «بشارة المصطفی» از عطیه کوفی چنین نقل میکند:
همراه جابر بن عبدالله انصاری - رحمة الله علیه - برای زیارت قبر حسین بن علی بن ابیطالب رفتم . وقتی به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک رود فرات غسل کرد، بعد جامهای را لنگ خود کرده و جامه دیگر را بر دوش افکند، آن گاه کیسهای را که در آن دانه خوشبوی سعد بود، باز کرد و بر سرو روی خود پاشید . سپس به سوی قبر رفت و گامی بر میداشت ذکر خدا میگفت تا نزدیک قبر رسید و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم که ناگهان بیهوش روی قبر افتاد . مقداری آب بر سر و رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین! و افزود:
«آیا دوست، پاسخ دوستخود را نمیدهد؟ اما چگونه میتوانی جواب دهی و حال آن که رگهای گردنتبر شانهات آویخته شده، سرت از بدن جدا شده است . شهادت میدهم که فرزند بهترین پیامبر و زاده امیرمؤمنان هستی . تو فرزند کسی هستی که با تقوا، همقسم بود و سرچشمه هدایت و خامس اصحاب کسا و پسر سید نقیبان و اشرافی، چنان که زاده فاطمه سیده زنهایی، و چرا چنین نباشی و حال آن که دست [با کفایت] سیدالمرسلین تو را پرورش داده، در دامن پارسایان پرورش یافته، از پستان ایمان شیر خوردهای و نافت را با اسلام بریدهاند . تو در حیات و ممات پاک بودی . دلهای مؤمنان به سبب فراق تو خوش نیست و در نیکوییات شکی ندارد . سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادت میدهم بر ایمان و بر آنچه برادرت یحیی بن زکریا بود، هستی .»
سپس جابر چشم خود را دور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما ای کسانی که با حسین بودید و کنار او ایستادید! گواهی میدهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و با ملحدان جهاد کردید و خدا را پرستیدید تا آن که به یقین رسیدید . سوگند به خدایی که محمد را بحق بر انگیخت که ما در جهاد و آنچه انجام دادید شریکیم .» !
به جابر گفتم: «چگونه چنین است و حال آن که در وادی کربلا نبودیم و بر فراز کوهی نرفتیم و شمشیر نزدیم اما میان بدن و سر این شهدا جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم شده و زنانشان بیوه شدهاند؟!»
جابر پاسخ داد: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که فرمود:
«هر که مردمانی را دوستبدارد با آنها محشور میشود و هر که به کرده گروهی راضی باشد، در عملشان شریک است .»
سوگند به خدایی که بحق محمد را به پیامبری بر انگیخت، نیت من و دوستم انجام همان کاری است که حسین و اصحابش کردند .
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههای کوفه ببرید! چون مقداری راه رفتیم، به من گفت:
«ای عطیه! آیا به تو سفارشی بکنم؟ گمان ندارم پس از این سفر باشم و تو را باز ببینم . وصیت من این است: با دشمن آلمحمد تا وقتی که بغض ایشان را دارد، دشمن باش، گرچه روزهدار و نمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد (ص) رفق و مدارا داشته باش زیرا گرچه یک قدمشان به سبب گناهان بسیار بلرزد اما قدم دیگرشان به محبت آلمحمد استوار و ثابتخواهد ماند . همانا جایگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان در آتش جای دارد .» (22)
خداوند جرم پدران (کشتن پیامبران) را به فرزندان یهودی معاصر پیامبر نسبت میدهد . بنابراین فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات میشوند . خداوند کار پدران را مستقیما به فرزندان نسبت میدهد:
«قل: فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین . (23) »
و در خطابی دیگر به یهودیان همعصر پیامبر تاکید دارد:
«قل: فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین .» (24)
آیهای که خطاب به یهودیان زمان پیامبر است، تصریح دارد:
«ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید .»
بیشک مخاطب این آیه یهودیان همعصر رسول خدا میباشد .
سنت الهی تعمیم، از مسئولیت و کیفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نیز در بر میگیرد و به غائبان میگوید شما شاهد و حاضر بودید . گرچه به ظاهر آنان به هنگام عمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و یا مسافت طولانی، میانشان بود . شاهد و حاضر بودن بالاترین مراتب تعمیم است . سید رضی در نهج البلاغه میگوید:
«لما اظفر الله تعالی امیرالمؤمنین (ع) باصحاب الجمل قال له بعض اصحابه: وددت ان اخی فلانا کان شاهدا لیری ما نصرک الله به علی اعداک . فقال (ع) اهوی اخیک معنا؟ قال: نعم . قال: فقد شهدنا . و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا اقوام فی اصلاب الرجال و ارحام النساء، سیرعف الزمان بهم، و یقوی بهم الایمان; (25) هنگامی که خداوند امیرمؤمنان (ع) را در جنگ جمل پیروز کرد، یکی از یارانش عرض کرد: دوست داشتم برادرم فلانی شاهد و حاضر بود و میدید چگونه خدا شما را بر دشمنان پیروز کرد! فرمود: برادرت دوست داشتبا ما باشد؟ عرض کرد: آری . فرمود: در این صورت شاهد و حاضر بود . در این جنگ مردمانی شاهد و حاضرند که در صلب مردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو میافتد و ایمان از آنها توان و قوت میگیرد .»
در جنگ نهروان، پس از آن که فتنه خوارج پایان گرفت و جنگ فروکش کرد، یکی از یاران حضرت آرزو کرد کاش برادرش در جنگ حاضر میبود . امام فرمود:
«لقد شهدنا فی هذا الموقف اناس لم یخلق الله آباءهم; (26) در این نبرد کسانی حاضر بودند که هنوز خداوند پدرانشان را هم نیافریده است!» .
سید حمیری - رحمة الله علیه - بینش عمیق تاریخی سنت تعمیم را نمایانده، پسینیان را با پیشینیان (خلف را به سلف) مرتبط ساخته، کار تاریخی پدران را به فرزندان تعمیم داده است . وی در اشعاری که همگی آگاهی و معرفت است میگوید:
انی ادین بمادان الوصی به
یوم الربیضة من قتل المحلینا
و بالذی دان یوم النهر دنتبه
و صافحت کفه کفی ب (صفینا)
تلک الدماء جمیعا رب فی عنقی
و مثلها معها آمین آمینا; (27)
قتل آنان که خونشان توسط امیرمؤمنان ریخته شد در جنگ جمل مورد تایید من است، نیز خونهایی که در جنگ صفین و نهروان ریخته شد . پروردگارا! ثواب آن خونهای ریخته و دیگر موارد برای من هم باشد . آمین ثم آمین .»
از ابوجعفر ثانی، امام جواد (ع) روایت است:
«من شهد امرا فکرهه کان کمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضیه کان کمن شهده; (28) آن که در کاری باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند کسی است که آن را انجام نداده، و آن که از امری غایب باشد (اما آرزو کند کاش حاضر میبود) مانند حاضران است .»
رضایتبه عملی، شخص غایبی را که قرنها دور است، حاضر میداند و نارضایتی از آن، حاضر و شاهد را غایب میشمرد . امام رضا (ع) فرمود:
«من غاب عن امر فرضی به کان کمن شهده و انساه; (29) آن که در کاری غایب باشد، اما بدان راضی باشد، مانند شاهد حاضری است که کار را فراموش کرده است .»
طاعت و عصیان الهی، آثار و نتایجی در زندگی اجتماعی مردمان دارد . خداوند میفرماید:
«و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون» . (30)
نیز میفرماید:
«کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب، ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم» . (31)
همچنین میفرماید:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» . (32)
این نتایج و آثار به موجب سنن خداوند (که حتمی است و به فرمان خدا واقع میشود) در زندگی مردم نقش دارد و فقط کنندگان کار و حاضران را در بر نمیگیرد، بلکه شامل غایبان نیز میشود، اگر بدان خشنود یا ناخشنود باشند . به آیات مبارکه 61 بقره و 112 آل عمران بنگرید . خداوند کیفرهایی را که دامنگیر یهود شد، از آن رو که جرم بسیار کردند و پیامبران را کشتند، بیان نموده است . کیفر آنان ذلت و خواری و خشم خدا بود که در حیات سیاسی و اقتصادی بدان گرفتار شدند، زیرا سنت الهی بر خوار و خفیف کردن عصیانگران و متمردان است . خدا بدین سنت فرزندان یهود را به سبب جرم پدران کیفر داد و عقوبت الهی در دنیا همگان را فرا گرفت . به آیات مورد اشاره توجه کنید:
«و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (33) بر یهود خواری و مذلت مقدر گردید و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آیات خدا کافر گشتند و پیامبران را بناحق کشتند و راه نافرمانی و ستمگری پیش گرفتند .» «ضربت علیهم الذلة اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءوا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الانبیاء بغیر حق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (34) آنان محکوم به ذلت و خواریاند به هر کجا که متوسل شوند مگر به دین خدا و عهد مسلمانان در آیند . آنان پیوسته اسیر بدبختی و ذلتشدند، از آن رو که به آیات خدا کافر شده و پیامبران را به ناحق کشتند، نافرمانی و ستمگری، کار همیشه آنها بود!»
بدون تردید کیفر (که سنت الهی است) ویژه یهودیانی نیست که دستبه قتل پیامبران زدند بلکه نسل آنان (هر کجا که باشند) به دلیل تعمیم جزء مصادیق عذاب شوندگانند .
سنتهای الهی در دو زمینه محقق میشود: جامعه و تاریخ، فرد . پیشتر سنت تعمیم در زمینه جامعه و تاریخ را بر شمردیم، اینک سنت تعمیم که در بردارنده سنتهای الهی در مورد فرد و بشر است، بازگو میشود .
سوره بقره از عناد بنیاسرائیل، کفران نعمتهای الهی، لجاجت، تشکیک در آیات خداوند، کشتن پیامبران، عصیان و تمرد سخن گفته است . پس از این، سنت الهی را بازگو میکند که به سبب انکار و کفران و عصیان دچار عقوبت و کیفر شدند:
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة; (35) پس با این همه سختدل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد!» .
بیتردید این سنگدلی که خداوند از آن توصیف به «چون سنگ یا سختتر از آن» کرده، نتیجه جرمها، انکارها و معاصی است و قرآن چنین تعبیر میکند: «پس از این ...» یعنی نتیجه گناهان سنگدلی بود!
شکی نیست مخاطبان این آیه، به دلیل ضمیر خطاب در آیه کریمه (قست قلوبکم) و سیاق آیات سوره بقره، یهودیانیاند که در زمان پیامبر میزیستند .
از شمار مصادیق تعمیم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و کسانی است که به کرده آنان راضی باشند . در نصوص به جا مانده از اهل بیت در زیارت امام حسین (ع) به روشنی و صراحت این تعمیم را شاهدیم . در نص زیارت وارث میخوانیم:
«لعن الله امة قتلک و لعن الله امة ظلمتک و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعن کند آنان را که تو را کشتند و نفرین باد بر امتی که به تو ستم کرد و آنان که شنیدند و بدین کرده راضی بودند!»
این، نص عجیبی است و آدمی را به تامل و اندیشه وا میدارد . لعن و برائتشامل سه گروه است: قاتلان، آنان که با پشتیبانی و کمک، کار قاتلان را تایید کردند، سوم: آنان که بدین کار راضی بودند .
نفرین و بیزاری جستن، اعلام جدایی و بریدن کامل است . نمیتوان لعن و نفرین کرد مگر آن که آخرین رشته دوستی و محبت میان امتببرد . اگر این رشتهها، یکی پس از دیگری برید، آن گاه هر گروهی از امت، از دیگری جدا و منفصل میشود . اگر گروهی مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزیر دیگری مورد خشم خدا و «ملعون» است، و این، خط فاصل و جدا کننده گروهها است .
خدای متعال مسلمانان را با رشته دوستی و محبت، به هم پیوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض; (36) مؤمنان یار و یاور همدیگرند .»
محبت قویترین پیوند متمدنانه در تاریخ بشر است و هر که در گستره دوستی مؤمنان درآید، سزاوار استخانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو یاری و سلامت رسانند و او مصون باشد; یعنی جان و عرض (کرامت و بزرگواری) و مالش محفوظ بماند .
در فرمایش رسول خدا (ص) در مسجد خیف (در منا) و در آخرین حجی که گزارد، حرمت جان و مال و آبروی مؤمنان چنین تبیین شد:
«یا ایها الناس، اسمعوا ما اقول لکم و اعقلوه فانی لا ادری لعلی لا القاکم فی هذا الموقف بعد عامنا هذا . ثم قال: ای یوم اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم . قال: فای شهر اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر . قال: فای بلد اعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد . قال: فان دماءکم و اموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا، فی شهرکم هذا، فی بلدکم هذا، الی یوم تلقونه . فیسالکم عن اعمالکم . الا هل بلغت؟ قالوا: نعم . قال: اللهم اشهد! الا من کانت عنده امانة فلیؤدها الی من ائتمنه علیها فانه لا یحل دم امریء مسلم و لا ماله الا بطیبة نفسه و لا تظلموا انفسکم و لا ترجعوا بعدی کفار; (37) ای مردم! آنچه را به شما میگویم بشنوید و در آن بیندیشید، زیرا مطمئن نیستم سال بعد شما را اینجا ببینم . کدام روز حرمتش بیشتر است؟ گفتند: امروز [دهم ذی حجه] . پرسید: حرمت کدام ماه بیشتر است؟ گفتند: همین ماه [ذی حجه] . پرسید: کدام شهر حرمت افزونتری دارد؟ گفتند: همین شهر [مکه] . فرمود: خون و مال شما بر همدیگر حرام است و مانند امروز و این ماه و این شهر حرمت دارد تا روزی که پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما بپرسد چه کردید! آیا پیام الهی را به شما رساندم؟ گفتند: آری . گفت: خدایا! شاهد باش! هر که نزد او امانتی است، به صاحبش برگرداند . به کسی که به او امانت داده است . ریختن خون مسلمان روا نیست و نمیتوان مال او را گرفت مگر رضایت داشته باشد . و به خودتان ستم نکنید و پس از من کافر نگردید!» .
از رسول خدا روایت است:
«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده; (38) مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند .»
میان روابط متمدنانه موجود، رابطهای قویتر و محکمتر و در عین حال، لطیفتر از دوستی و محبت نمیشناسیم . هر که به خدا و پیامبر شهادت و گواهی دهد، در گستره دوستی مؤمنان است و جان و مال و عرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونیت دارد، اما اگر میان مؤمنان، این رشته بگسلد، هر کدام امتی جداگانه به شمار خواهند آمد . خدا بیامرزد «زهیربن قین» را که بدین حقیقت آگاه بود و به سپاهیان بنیامیه، روز عاشورا گفت:
«ای کوفیان! از عذاب خدا بترسید! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصیحت کند و ما اکنون برادر و بر یک دینیم، مگر آن که شمشیر [و جنگ] بینمان افتد . در این صورت مصونیتی [در جان و مال] نبوده، هر یک امتی جداگانه خواهیم بود .» (39)
این مطلب آگاهی دقیقی از حقایق بزرگ دینی است . اگر مصونیت میان گروههای مسلمان از بین رفته، میانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و یکی بر دیگر ستم کند، هر یک امتی به شمار آمده، یکی مرحوم و دیگری ملعون است .
سه گروه در زیارت وارث نفرین شده بودند: قاتلان، تایید کنندگان و خشنود شوندگان .
متن زیارت چنین است:
«لعن الله امة قتلتکم، و لعن الله امة ظلمتکم، و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعنت کند امتی که شما را کشت و امتی که بر شما ستم کرد و امتی که این مطلب را دانست و بدان راضی شد .»
گروه نخست محدود به حاضران در کربلا، در محرم 61هجری است . گروه دوم گستردهتر از دسته اول، و شامل کسانی است که پشتیبانی کردند و کار قاتلان را تایید نمودند و به امام ستم کردند; چه در عاشورای 61 هجری، در کربلا حاضر باشند، چه در این تاریخ، در کربلا نباشند .
دسته سوم، از این دو گروه فراتر رفته، طول تاریخ را شامل میشود و حلقات و رشتههای آن تا به امروز که هستیم و زندگی میکنیم، به هم مرتبط است . شگفت است که گروه سوم مانند نخستین و دومین دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است . اگر امام حسین (ع) از کسی یاری میخواست و وی اجابت نمیکرد، امام به او توصیه میکرد دور شود تا یاریخواهیاش را نشنود . وی فرمود:
«من سمع و اعیتنا فلم یعنا، کان حقا علی الله ان یکبه علی منخره فی النار; هر که ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد .»
بینش تاریخی تعمیم و فراشمولی و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با همدیگر، به صورت روشن و با گفتههایی تاثیرگذار، در زیارت عاشورا بازتاب دارد . در ادامه برخی از این نصوص را نقل میکنیم:
«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت . و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم . برئت الی الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم . انی سلم لمن سالمکم، و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه; خدای لعن کند امتی که اساس ظلم و جور بر شما اهل بیت را پی ریخت . نفرین خدا بر امتی باد که شما را از جایگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبهای را که خدا برایتان مقرر داشته بود، گرفت . خدا لعنت کند مردمی را که از امرای ظلم و جور برای جنگ با شما اطاعت کردند . برای رضایتخدا و شما، از آن ظالمان و پیروان و دوستانشان بیزاری میجویم و من تا روز قیامت، در صلحم با هر که با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر که با شما در جنگ است .»
زندگی میدان مبارزه است و کشمکش ستون فقرات تاریخ است . بهتر از این نمیتوان تاریخ را تعریف کرد . تاریخ جز مبارزه و نبرد نیست و هر چه جز این میباشد، در حاشیه تاریخ است، نه در صلب و متن آن . مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتی نیست (چنان که مارکس میگوید) یا هماوردی نظامی و یا رقابت اقتصادی و سیاسی، بلکه منظور، نبرد میان توحید و شرک و جنگ میان حق و باطل است . این نبرد جوهر و ستون فقرات تاریخ است و هر مبارزه دیگر، در حاشیه و کنار تاریخ بوده، از دل تاریخ نیست .
ابراهیم (ع) با امامت و رهبری خویش، در تاریخ این نبرد را آغاز کرد و پیامبران، رسولان و بندگان شایسته و صالح آن را ادامه دادند . این نبرد است که ساحتحیات را تقسیم میکند و همگان، با درجات و مراتب مختلف، میان دو جبهه نبرد [حق و باطل] هستند . گاه جنبهها و طرفهای درگیر، در هم شده، خط و خطوط آمیخته میشود، آن چنان که شناختحق و باطل در جبهه نبرد سخت و مشکل میگردد و آن که میخواهد جانب حق را بگیرد، میبایستشناخت دقیق داشته باشد و برای تشخیص حق از باطل، آگاهی و بصیرت یابد . در این فضای مهآلود و مشوش، انسان نمیتواند موضع درستی بگیرد مگر آن که آگاهی و معرفت داشته باشد . عامل مهم آگاهی، تقوا و پارسایی است:
«اتقوا الله و یعلمکم الله; (40) از خدا بترسید تا شما را تعلیم و آگاهی دهد .» «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به; (41) ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و به پیامبرش ایمان بیاورید تا شما را از رحمتخود دو نصیب دهد و شما را نوری عطا کند که در روشنایی آن، راه بجویید .»
عاشورا عامل دقیقی برای تشخیص حق و باطل است هر چند حق و باطل به هم آمیخته شود . کاش میدانستیم چه سر و حکمتی خدای متعال در این روز شگفت قرار داده است! عاشورای 61 هجری عاملی اساسی برای تقسیم مردم در دوجبهه مشخص بود; جبهه حسینی و جبهه ضد حسینی . جبهه نخست در طول تاریخ با پیامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پیامبران ایستاده و با مجرمان و مفسدان بوده است .
از آن رو که حسین (ع) وارث پیامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوت انبیاست و یزید چون وارث طاغیان تاریخ و وارث طغیانگری و سرشت آنان است، از سردمداران طاغوت و از خیل سپاه آنان به شمار میآید .
جبهه حق و باطل در طول تاریخ امتداد داشته، هر یک تاریخ را با رنگ و بوی خود آراستهاند . هر جبهه که یگانهپرستی و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضعگیری امام خشنود است و کرده بنیامیه در عاشورا را نمیپسندد، با حسین و در خط پیامبران و رسولان است . اما آن که در پی میراث بنیامیه و استکبار بوده، از مرز الهی و احکام خدا بیرون رفته، در برابر سبیل الله ایستاده و در عاشورا بر حسین خشم گرفته، برضد وی بوده، در خط طاغیان و مستکبران تاریخ است .
عاشورا خط معیار این دو جبهه در طول تاریخ و در هر جامعهای است . عاشورا تاریخ و جامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسیم میکند . گرچه تمامی درگیریهای میان حق و باطل میتواند این دو را در طول تاریخ و در هر جامعهای، از هم جدا و مشخص سازد، اما خداوند از بین رخدادهای بسیار به عاشورا چنین ویژگی عظیم و روشنی بخشیده است . موضعگیری در این دو جبهه، به دوستی یا بیزاری است . دوستی نشانه جبهه نخست و دشمنی نشانه دسته دوم است و حسین حد فاصل و جداکننده میان جبهه حق و باطل است:
«انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم .»
گستره این دو جبهه در طول تاریخ و جوامع گسترش یافته، پهناورترین گستره در حیات آدمی است و خشنودی یا ناخشنودی آن را رنگ دوستی یا دشمنی، ولایتیا عداوت زده است .
دوستی و دشمنی بدان معنا نیست که آدمی فقط در دل دوستبدارد یا دشمن باشد و اقبال و ادبار قلبی داشته باشد بلکه به معنای تمام کلمه، موضعگیری عملی است . شاید درستترین سخن برای تعبیر از موضعگیری عملی، جمله تاثیرگذار و رسایی است که در زیارت عاشورا به چشم میخورد:
«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد . دوستدار علاقهمندان شمایم و از خصمتان بیزارم .»
گستره صلح یا جنگ با دوستان یا دشمنان حسین (ع) فقط عاشورا نیستبلکه در هر تاریخ و جامعهای است [کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا] و عامل گسترش، رضا یا سخط است . از زیارت عاشورا پی به این بینش ژرف در مورد تاریخ و جامعه میبریم:
«لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین .»
این دو گروه در گستره پهناوری از جامعه وجود داشته، زیارت وارث گروه سوم را نیز مشمول لعن و برائت میداند:
«لعنتخدا بر امتی باد که این ستم را شنیدند و بدان راضی بودند!» .
پس از این گستردگی و شمول، در هر تاریخ و جامعهای، صلح و جنگ، دوستی و دشمنی جریان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحید و شرک است که در طول تاریخ با هم نبرد داشتهاند و انتساب و انگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضایت است .
آنچه از تاثیر رضایتمندی گفتیم، در صورتی است که راستی باشد، اما آرزوها و خواستههای دروغین و دوستی سطحی، آدمی را به دایره ولایت وارد نکرده، او را از برائتبیرون نمیبرد . رضایتیا نارضایتی جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود . اگر خشنودی یا ناخشنودی، تهی از عزم و عمل باشد، ارزشی ندارد . فرزدق شاعر - رحمة الله علیه - بدین حقیقت آگاه بود و وقتی امام از وی از حال اهالی عراق پرسید، پاسخ درست داد و عرض کرد: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر توست! این واقعه پس از آن بود که امام در ذیحجه سال شصت هجری، حجاز را به سوی عراق ترک کرد . اگر دلها جدای از شمشیرها و همراه حسین (ع) بود، اما شمشیرها در خدمتبنیامیه و اراده و حکومتشان بود، آنان که فقط به دل، حسین را دوست دارند، بیرون از گروه دشمنان خدا و جزء اولیاء الله نیستند . دوستی سطحی و ضعیفی که مردمان عراق از امام در دل داشتند، آنان را از جبهه بنیامیه بیرون نیاورد و داخل در جبهه حسینی نکرد . نمیتوانیم دوستی را این گونه، ضعیف و سطحی پیریزی کرده، اثر رضا و سخط، حب و بغض در تاریخ و جوامع را به حرف و دل [نه به عمل] بدانیم، بلکه میبایست کسانی را دوستبداریم که به راستی رضایت و ولایت اولیاء الله را داشتند و صادقانه بر اعداءالله خشم و بغض ورزیدند .
از خدای متعال درخواست داریم روزیمان کند که به عمل و کردار اولیائش راضی بوده، آنان را دوستبداریم و بر دشمنانش خشم گرفته، آنان را دشمن بداریم و در رضا و سخط، حب وبغض خود صادق باشیم .
1) آل عمران، 181 - 183 .
2) بقره، 245 .
3) تفسیر البرهان، ج1، ص328، چ اسماعیلیان .
4) همان .
5) نهج البلاغه، خ201 .
6) همان، حکمت154 .
7) میزان الحکمة، ج2، ص214 - 215 . [چنان که شنیدهایم: «من احب شیئا حشره الله معه .»]
8) النساء، 125 .
9) الحج، 78 .
10) مؤمنون، 52 .
11) الانبیاء، 92 .
12) النجم، 41 - 39 .
13) بقره، 141 .
14) این سنت، با سنت تاریخی و اجتماعی دیگری که آیه 25 انفال بیان میکند، متفاوت است آن آیه میفرماید:
از فتنهای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمیرسد، بلکه همه را فرا خواهد گرفت .»
این سنت ویژه دنیاست، نه آخرت گرچه راضیها و ناراضیها را در بر میگیرد و شامل خیر و شر است، مثلا اگر مردمی مؤمن باران طلب کنند و خدا بر ایشان باران فرستد، خیر دنیوی همه را در بر خواهد گرفت، حتی آنان که مؤمن نباشند و دین و آیین دیگری داشته باشند و در رضایت و نارضایتی با اینان همراه نباشند . نیز اگر گروهی آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شر آن همه را فرا خواهد گرفت، حتی کسانی که با فتنهگران در رضایت و نارضایتی همراه نباشند . اما آثار این سنت، فقط در دنیاست نه در آخرت، در حالی که سنت تعمیم - که از آن سخن میگوییم - در دنیا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضایی شریک باشند در بر میگیرد و کسانی را که در رضا و نارضایی با آنان همراه نیستند، شامل نمیشود .
15) بحارالانوار، ج104، ص384 .
16) همان، ج71، ص262، ح6 .
17) همان، ج104، ص384; روضة الواعظین، ص461 .
18) بحارالانوار، ج8، ص311، ح79 .
19) همان، ج52، ص313 .
20) بقره، 91 .
21) نفس المهموم، ص36، تحقیق رضا استادی; امالی صدوق، ص79 .
22) بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31; بشارة المصطفی، ص74، چ1383ه .
23) آل عمران، 184 .
24) البقره، 91 .
25) نهجالبلاغه، خطبه 12 .
26) بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6 .
27) اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج3، ص416 .
28) تحف العقول، ص100; بحارالانوار، ج100، ص81، ح38 .
29) بحارالانوار، ج11، ص320; ج5، ص283 .
30) اعراف، 96 .
31) انفال، 52 - 53 .
32) آل عمران، 137 .
33) بقره، 61 .
34) آل عمران، 112 .
35) بقره، 74 .
36) بقره، 71 .
37) کافی، ج7، ص273 .
38) همان، ج2، ص235 .
39) تاریخ طبری، ج6، ص243 .
40) بقره، 282 .
41) الحدید، 28 .